
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۰۶
۱
عشق مرا بر همگان برگزید
آمد و مستانه رخم را گزید
۲
شکر کز آن کان زر جعفری
روی مرا نادره گازی رسید
۳
باد تکبر اگرم در سرست
هم ز دم اوست که در من دمید
۴
کرد مرا خشم مه و بر رخم
گنبد نیلی سره نیلی کشید
۵
باده فراوان و یکی جام نی
بوسه پیاپی شد و لب ناپدید
۶
ای شب کفر از مه تو روز دین
گشته یزید از دم تو بایزید
۷
گو سگ نفس این همه عالم بگیر
کی شود از سگ لب دریا پلید
۸
قفل خداییش بسی خون که ریخت
خونش بریزیم چو آمد کلید
۹
جان به سعادت بکشد نفس را
تا به هم افتند سعید و شهید
۱۰
هیچ شکاری نرهد زان صیاد
کو ز سگیهای سگ تن رهید
۱۱
ای خرف پیر جوان شو ز سر
تازه شد از یار هزاران قدید
۱۲
وی بدن مرده برون آ ز گور
صور دمیدند ز عرش مجید
۱۳
خامش و بشنو دهل خامشان
ایدک الله به عیش جدید
تصاویر و صوت


نظرات
رسته
سعید
سعید پرسا
سعید پرسا
شهرام زندی
محمد مرادی
علی
رضا از کرمان