مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۰۱

۱

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم

دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم

۲

کوه ز کوهی برود سنگ ز سنگی بشود

پس من اگر آدمیم کمتر از ایشان نشوم

۳

آهن پولاد و حجر در کف تو موم شود

من که همه موم توام چونک بدین سان نشوم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 727
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 533
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
عندلیب :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۲ - ۱۹:۱۸:۴۵
در فرهنگ واژه یاب دکتر پرتو گمان کنم گفته شده بود جمع باید جم باشد که در اوستایی وجود داشته است .اما برای جمعیت و شلوغی لغت انبودگی از انبودن یعنی ازدحام وجود دارد و ناانبودگی یعنی خلوت
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۲ - ۱۹:۲۲:۳۹
کوه زه کوهی برود را با نگاه به تفسیری که مولانا از ایه کوهها چون پشم زده می شوند .... در فیه ما فیه باید گرفت او نوشته هرگز کوه ها در هم کوفته نمی شوند بلکه به لطف می رسند ( در برابر کثافت )
user_image
امین کیخا
۱۳۹۴/۰۴/۰۲ - ۰۷:۱۸:۳۰
گداختن در پهلوی vidaxtan بوده است . اصولا vi برای جداشدن و جدا کردن بکار می رفته است . مثل vixastan یعنی جدا کردن لبه های زخم از هم .