مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۹۵

۱

اگر تو نیستی در عاشقی خام

بیا مگریز از یاران بدنام

۲

تو آن مرغی که میل دانه داری

نباشد در جهان یک دانه بی‌دام

۳

مکن ناموس و با قلاش بنشین

که پیش عاشقان چه خاص و چه عام

۴

اگر ناموس راه تو بگیرد

بکش او را و خونش را بیاشام

۵

که این سودا هزاران ناز دارد

مکن ناز و بکش ناز و بیارام

۶

حریفا اندر آتش صبر می کن

که آتش آب می گردد به ایام

۷

نشان ده راه خمخانه که مستم

که دادم من جهانی را به یک جام

۸

برادر کوی قلاشان کدام است

اگر در بسته باشد رفتم از بام

۹

به پیش پیر میخانه بمیرم

زهی مرگ و زهی برگ و سرانجام

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 776
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 563
عندلیب :

نظرات

user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۱/۰۱/۲۹ - ۱۶:۱۶:۰۰
هادی رنجبرانپیرِ میخانه/ پیرِ میکده/ پیرِ خمخانه/ پیرِ مغان: اغلب عرفا و شاعران عارف مسلک به ضرورتِ وجودِ پیر راهدان که سالک را به طریق درست هدایت می¬کند، باور داشته¬اند و این مسئله را در آثار خود منعکس کرده¬اند. این عبارت در اصطلاح متصوفه عبارت از مرشد کامل و مکمل است؛ که مرید را به ترک رسوم و عادات، و به راه فقر و فنا می¬سپارد و نیز عاشق و سالک لاابالی را گویند که افعال و صفات جمیع اشیاء را محو در افعال و صفات الهی می¬داند و هیچ صفت به خود و دیگری منصوب ندارد.