
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۲۲
۱
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من
۲
بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را
وه که چه شاد می شود از تلف وجود من
۳
تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من
۴
دلبر و یار من توی رونق کار من توی
باغ و بهار من توی بهر تو بود بود من
۵
خواب شبم ربودهای مونس من تو بودهای
درد توام نمودهای غیر تو نیست سود من
۶
جان من و جهان من زهره آسمان من
آتش تو نشان من در دل همچو عود من
۷
جسم نبود و جان بدم با تو بر آسمان بدم
هیچ نبود در میان گفت من و شنود من
تصاویر و صوت


نظرات
حمیدرضا محمدرضایی
مهدی
فراز
رهرو دشت سکوت
سفید