مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۶۰۳

۱

گویند به بَلاساغون، تُرکی دو کمان دارد

وَر زآن‌دو یکی کم شد، ما را چه زیان دارد؟

۲

ای در غم بیهوده، از بوده و نابوده

کاین کیسه‌ی زَر دارد، وآن کاسه و خوان دارد

۳

در شام اگر میری، زینی به کسی بخشد

جانت ز حسد این‌جا، رنج خفقان دارد

۴

جز غمزه‌ی چشم شه، جز غصه‌ی خشم شه

والله که نیندیشد، هر زنده که جان دارد

۵

دیوانه کنم خود را، تا هرزه نیندیشم

دیوانه من از اَصلم، ای آنک عیان دارد

۶

چون عقل ندارم من، پیش آ که توی عقلم

تو عقل بسی آن را، کاو چون تو شَبان دارد

۷

گر طاعتِ کم دارم، تو طاعت و خیرِ من

آن را که توی طاعت، از خوف امان دارد

۸

ای کوزه‌گر صورت، مفروش مرا کوزه

کوزه چه کند آن‌کس، کاو جوی روان دارد؟

۹

تو وقف کنی خود را، بر وقفِ یکی مُرده

من وقف کسی باشم، کاو جان و جهان دارد

۱۰

تو نیز بیا یارا، تا یار شَوی ما را

زیرا که ز جانِ ما، جانِ تو نشان دارد

۱۱

شمس‌الحق تبریزی، خورشیدِ وجود آمد

کآن چرخ چه چرخ است آن، کآن‌جا سَیَران دارد؟

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 397
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 250
عندلیب :

نظرات

user_image
احسان پارسی
۱۳۹۰/۰۸/۲۷ - ۱۴:۱۷:۴۴
mishe lotfan tafsire in ghazalo begin?va mesrae aval : torki ya taraki?
user_image
rey
۱۳۹۰/۱۱/۱۸ - ۰۷:۴۰:۲۳
gofte mishavad ke az zamane saghoon (yek amire torke oyghur 605 ) ke ba khod bala avard torkha daraye do zaban shodand )do kaman) (farsi va torki ke zabane khodeshan boode)--hala agar anha yeki az an zabanhara (kamanhara) digar nadashte bashand che ziyani be maa mirasad. molavi dar in beyt eshare darad be khanate karaman ar anatoliye miyane ke say dar naboodiye zabane torki dar aanja dashtand.ba tashakor baradare shoma az vienna
user_image
هنگامه حیدری
۱۳۹۴/۰۳/۱۲ - ۱۰:۲۵:۱۲
بلاساقون نام شهری در تزکستان است . حضرت مولانا در کل این غزل به بیهودگی مال و منال دنیوی اشاره دارد. در بیت اول می فرماید: می گویند در شهر بلاساقون یک فرد ترکی دارای دو کمان است. حالا اگر یکی از این کمان ها را نداشته باشد چه اتفاقی برای ما می افتد و بعد در بیت بعد ادامه میدهد که اینقدر حساب کتاب نکنبد که دیگران چه دارند و چه ندارند. کل فضای غزل بیان کننده ی آن است که جز وجود ،خشم و رضایت شاه شاهان (ذات مقدس حق) باقی مسایل واهی و هرزه است. حتی به خداوند می فرماید اگر تو طاعت من باشی من از تمامی ترس های بی طاعتی ام در امان هستم.
user_image
ش-پناهی
۱۳۹۵/۰۲/۲۴ - ۱۴:۰۸:۴۴
سرکار خانم هنگامه حیدری، می خواستم از توضیحات شما تشکر کنم، من همیشه حاشیه ها را می خوانم، به خصوص توضیحات شما را. شرح و تفاسیر شما از غزلیات دیوان شمس بسیار روشنگر و واقعاً عالی است. حقیقتاً به دانش بالا و ادراک وسیع شما غبطه می خورم، خوش به سعادتتان که چنین درک و دانش عمیق و متعالی ای از اشعار مولوی دارید.
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۷/۱۹ - ۱۱:۳۴:۲۶
دیوانه کنم خود را تا هرزه نیندیشم..چون عقل ندارم من پیش آ که تویی عقلم...
user_image
سید حمیدرضا عباسی
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۰۵:۰۱:۳۶
مصرع اول بیت اول اینگونه نیز ضبط شده است:گویند که در "سقسین" شخصی/ترکی دو کمان دارد
user_image
سید مجید سادات کیائی
۱۳۹۸/۰۹/۲۰ - ۰۶:۳۴:۳۴
همانطور که از معنی بیت نخست رداشت می شود مولانا در این غزل می خواهد بگوید از علم ظاهری یا هر چیزی که نقشی در پیشرفت معنوی ما ندارد باید پرهیز کنیم و تنها به دیدار یار و آنچه یار را خشنود می کند بپردازیم.همانگونه که در بیت 4 می فرماید:جز غمزه چشم شه جز غصه خشم شهوالله که نیندیشد هر زنده که جان دارد
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۱۹ - ۰۹:۵۹:۱۰
جلال دین فرهنگ تازه ای برای انسان داردکلید این فرهنگ دیوانگی است که در اینجا به زیبایی بیان میشود، ابتدا عقل معمول وکارکرد آنرا نشان میدهد که چگونه غمگین و خوشحال میشود و وابستگی آنرا به پول و مادیات و مقایسه خود با دیگران را بیان میکند، براستی انسان در اصل دیوانه است و با وابستگی به پول خودرا عاقل جلوه میدهد و هر روز با برآمدن خورشید در فکر بدست آوردن پول بیدار میشود قبل از اینکه این دیوانگی انسان این گونه به هدر رود باید وابستگی ها را تغییر داد و خورشید دیگری یافت و بجای پول بیشتر بدنبال جان بیشتر بود و بجای نور خورشید برای فردا و پول بیشتر باید بدنبال یار خوب گشت و با همراه شدن با جان دیگر جان خود را گسترش داد
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۰۹:۵۹:۴۹
ای در غم بیهوده از بوده و نابوده *** [ترسی که ضمیر (خاطر) را در بر گیرد]