
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۱۱
۱
ز روزگار ندیدم دمی فراغت بال
بیار ساقی جامی زباده مالامال
۲
از آن میی که اگر دلشکستگان تاکش
درون دل گذرانند لب زند تبخال
۳
از آن میی که به گاه نوشتن نامش
مکد سر قلم خویش کاتب اعمال
۴
ز شاخسارش هشیار برنخیرد مرغ
اگر بریزی زو قطره ی به پای نهال
۵
میی که مرگ نمی بود اگر خدای جهان
به جای روحش می داد جای در صلصال
۶
میی که گر بچکد قطره از وبراض
هلال وار شود بدر را خسوف محال
۷
میی چنان که اگر بهره یابد از بویش
حکایت از دم عیسی کند نسیم شمال
۸
میی به رنگ و به بوخانه سوز لاله و گل
چو عشق دشمن عقل و چو علم منکر مال
۹
چو گل زخنده نیامد لب پیاله بهم
از آن زمان که ازین می چشید یک مثقال
۱۰
میی که کرده خدای جهانیان بر ما
چو خون دشمن سلطان شرق و غرب حلال
۱۱
سپهر رتبه امامی که چرخ ارزق پوش
چو صوفیان همه بر یاد او نماید حال
تصاویر و صوت

نظرات