
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۲۱
۱
اگر خاک سر کویش که بر خونم شرف دارد
صبا دارد دریغ از دیده ام حق بر طرف دارد
۲
به ناخن می کند از رشک رویش ماه رخساره
دروغ است این که می گویند مه بر رخ کلف دارد
۳
بقدر گریه باشد چشم را قیمت بر عاشق
بلی عزت به قدر گوهر خود هر صدف دارد
۴
کسی سرّ نگاهش را به جز چشمش نمی داند
نظر بر هر طرف می افکند چندین طرف دارد
۵
من اندر عشق تو طرفی نبستم ای خوش آن بیدل
که گردین و دل از کف داد ، دامانی به کف دارد
نظرات