
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۳۲
۱
هرگز دل شکسته ما شادمان نبود
جور تو بود اگر ستم آسمان نبود
۲
نقش تو در ضمیر نفس چون فرو برم
هرگز نسیم محرم این گلستان نبود
۳
هرجا که بود مرغ دل ما اسیر بود
فرقی میانه قفس و آشیان نبود
۴
شادم که باد خاکم از آن آستانه برد
کاین خاک تیره در خور آن آستان نبود
۵
بردی دل از کنارم و من خوش دلم که دوش
گفتم غم تو با خود و دل در میان نبود
۶
کرد از شکاف سینه دلم، عرض حال خود
تقریر اشتیاق تو کار زبان نبود
نظرات