
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۳۳
۱
جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز
سر نهادیم و ندانیم سرانجام هنوز
۲
نیم سوزی سبب دود بود هیزم را
هر که در عشق کشد آه بود خام هنوز
۳
جان نثار قدمش کردم و ایامی رفت
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
۴
آستان بوس تو در حوصلهام کم گنجد
من که مستم ز تماشای در و بام هنوز
۵
کرده پیغام که گر جان بدهی بوسه دهم
میفرستد بت من بوسه به پیغام هنوز
تصاویر و صوت

نظرات