
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۳۵
۱
بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش
به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش
۲
شب خود را به زلفش می کنم نسبت وزین غافل
که روزی همچو رویش دارد از پی زلف هندویش
۳
به قصد کشتنم ترکان مژگانش صف اندر صف
به چشمش اقتدا کردند در محراب ابرویش
۴
عجب نبود اگر از جلوه بر چشمم نمک پاشد
به آب دیده پروردم نهال قد دلجویش
۵
به زلفش کی دهم دل گرنه رویش در میان بینم
دل من می برد زلفش به جانب داری رویش
۶
بر یزای دیده اشک و خاک کویش را به حالش کن
که از خونم بسی بهتر بود خاک سر کویش
تصاویر و صوت

نظرات