
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۴۰
۱
یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم
در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم
۲
ساغر می داشتی در کف به جای تیغ کین
من لب خندان به جای دیده ی ترداشتم
۳
ای که می سوزی دلم دانم که سوزد دامنت
زآن که نگرفتم به دستی کان زدل برداشتم
۴
ناصحا تا چند گویی صبر کن دور از رخش
از برای کی نگه می داشتم گر داشتم
۵
دیدم اندر خواب دامانش بدست خویشتن
از شعف بیدار گشتم دست بر سرداشتم
تصاویر و صوت

نظرات