
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۴۳
۱
بر سر کوی تو روزی چند جا میخواستیم
از فلک یک حاجت خود را روا میخواستیم
۲
باد بیرون میبرد از گلستان گل را مگر
شد نصیب گلستان آن گل که ما میخواستیم
۳
دیر میآرد به مشتاقان نسیم پیرهن
قاصدی چابکتر از باد صبا میخواستیم
۴
در قیامت هم ستم بر ما شهیدان کردهاند
جان به ما دادند و ما جانانه را میخواستیم
۵
دوری از حد رفت میترسم که بعد از مرگ جان
گم کند گویی که ما آنجاش جا میخواستیم
۶
نیست ما را قوت گفتار ورنه وصل یار
با وجود ناامیدی از خدا میخواستیم
۷
از سخندان لب فرو بندم که در ایران نماند
با سخن امروز یک کس آشنا میخواستیم
تصاویر و صوت

نظرات