
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۴۴
۱
زهر چشم تندخویی کو که دل پرخون کنم؟
کامرانی بعد ازین بی منت گردون کنم
۲
از برای درد دیگر خانه خالی می کنم
شادمانی نیست گر دردی ز دل بیرون کنم
۳
بخت شد از ناله ام بیدار و تا خوابش برد
ساعتی افسانه خوانم ساعتی افسون کنم
۴
رشک نگذارد که گویم پیش غیر احوال خود
از حدیث درد او ترسم دلی را خون کنم
۵
بیش ازین چشم جفا دارم از آن بت کاشکی
میتوانستم محبت را ازین افزون کنم
نظرات