
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۵
۱
ز گریه منع مکن دیده پر آب مرا
که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا
۲
مرا بسوز پس از کشتنم که سیمابم
مگر به آب دهد کلبه خراب مرا
۳
شکفته دیدم گل های داغ و دانستم
که سوی من نظری هست آفتاب مرا
۴
ز دیده منت شب زنده داری از چه کشم
که غمزه ی تو به تاراج برد خواب مرا
۵
گداخت پیکرم از جوش خون چه چاره کنم
که شیشه تاب نمی آورد شراب مرا
نظرات