
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۵۲
۱
خرّم آن ساعت که نوسازد دلم پیمان تو
عالمی حیران من باشند و من حیران تو
۲
یا مرو یا دل که خون کردی مبر تا شام غم
گریه سیری توانم کرد در هجران تو
۳
گریه کردم عمرها بی منت لخت جگر
بس اگر سوزد درونم آب شد پیکان تو
۴
گر نگاهت رخنه در دلها نماید دور نیست
سالها همخانگی کردست با مژگان تو
۵
شکرلله دامنت نگرفت خاکم بعد مرگ
عاقبت گردی ز من ننشست بر دامان تو
تصاویر و صوت

نظرات