
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۵۵
۱
تا کی کنی آزار من زار شکسته
آزردگی ای هست در آزار شکسته
۲
بیهوده چه رنجم که زمن زود گذشتی
زودی گذرند از بر دیوار شکسته
۳
آسان نرود محنت هجران تو از دل
بیرون نرود زود ز ناچار شکسته
۴
جان از کف عشاق پریشان نستانی
تا خون نکنی دل چو خریدار شکسته
۵
رحم است به دل ها که تو را بس که غیوری
قانع نتوان کرد به آزار شکسته
نظرات