ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

شمارهٔ ۵۸

۱

می‌خورم می از برای گریهٔ مستانه‌ای

ورنه از مستی چه حظ دارد چو من دیوانه‌ای

۲

گر بود بیماری این حالی که دارد چشم یار

راحت آن باشد که بیماری بود در خانه‌ای

۳

هرکجا حسنی بود عشقی‌ست از ما سر مپیچ

هست گل را بلبلی و شمع را پروانه‌ای

۴

مستی ما را به می حاجت نباشد می‌کند

گردش چشم تو کار گردش پیمانه‌ای

۵

گفتمش دل گفت در زلف حال خویش گفت

می‌شنیدم در شب از دیوانه‌ای افسانه‌ای

تصاویر و صوت

نظرات