ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

شمارهٔ ۶۰

۱

خوشم که با لب او آشنا نشد سخنی

کیم که رنجه کند لب به حرف همچو منی

۲

فغان که اشکم خون در تن آنقدر نگذاشت

که چون کشندم رنگین کنم به خون کفنی

۳

مرنج اگر گله کردم دلم زبس تنگی

نداشت جای که دروی گره شود سخنی

۴

به گریه کوش که تا نور در نظر داری

صبا نیاورد از مصر بوی پیرهنی

۵

به گاه سوختن دل کناره گیر و بسوز

نه شمع باش که سازی نخست انجمنی

تصاویر و صوت

نظرات