
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۷
۱
چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را
انداختم به ساحل چون موج آسمان را
۲
ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا
ورنه به بوسه زحمت میدادم آستان را
۳
تا زودتر بسوزی ای برق آه او را
چون عندلیب از خس میسازم آشیان را
۴
گر بودی از سگانش امید التفاتی
کی بود تاب بودن در سینه استخوان را
۵
جان را نبود قوت کز سینه تا لب آید
از چاک سینه صد در بررخ گشوده جان را
نظرات