ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

شمارهٔ ۱۴

۱

عزیزی گفت با من دوش کای سلطان سوداگر

چرا با این قدر سامان به جنت متهم باشد

۲

چو ماهی می کند جمع درم اما نمیداند

که صید ماهیی جایز بود کانرا درم باشد

۳

بدو گفتم کریمش گرچه نتوان گفت البته

ولی اطلاق جنت هم به یک معنی ستم باشد

۴

خیس مطلقش گفتن نشاید زانکه گر او را

بود با لذات بخلی بالغرض گاهی کرم باشد

۵

به مردم میرسد فیضش ولی چون گریه شادی

پس از عمری که واقع می‌شود بسیار کم باشد

تصاویر و صوت

نظرات