
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۱۴
۱
دل همان غمناک و شد در عشق چشم من سفید
خانه تاریک است و از مهر رخش روزن سفید
۲
بس که هردم مینهم بر چشم گریان نامه ات
نامه ات ترسم شود آخر چو چشم من سفید
۳
گرچه گل گردد سفید از آفتاب اما ز شرم
گر ترا بیند بخواهد کشت در گلشن سفید
۴
نامد از بخت سیه کاری تو کردی تیغ ناز
سرخ از خونم که بادا رویت ای دشمن سفید
نظرات