ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

شمارهٔ ۳۱

۱

گهی از داغ لذت گه زچاک پیرهن دزدم

بیاو رشک را بنگر که درد از خویشتن دزدم

۲

تو مشغول گرفتاران تو گشتی مگر زین پس

سر راه صبا گیرم نسیم از پیرهن دزدم

۳

طپد در خاک و خون چون مرغ بسمل کشت اما من

ز بیم او طپیدن راز دل خون راز تن دزدم

۴

چنان ناجور آن بدخو گرفتم خوکه گر سویش

فرستم نامه از سوز دل سوز از سخن دزدم

تصاویر و صوت

نظرات