
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۱۴۳
۱
ای با مهرت سرشته آب و گل من
صد شکر که بردی دل غم حاصل من
۲
تا در سر زلف تو ندیدم دل را
حقا که بجای خود نیامد دل من
نظرات