
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۲
۱
زلف و رخ یار مبتلا داشت مرا
هر یک مفتون خویش پنداشت مرا
۲
آخر زلفش دراز دستی فرمود
وز سایه به آفتاب بگذاشت مرا
نظرات