ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۱۳۲ - المطلع الرابع

۱

تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته

مریخ را از هیبتش در زهره صفرا ریخته

۲

تیر فلک بر خط او بنوشته نقش عبده

وز شرم دستش آب جو از دیده دریا ریخته

۳

تیرش قد شیر ژیان خم کرده مانند کمان

تیغش ز شکل دشمنان ترکیب جوزا ریخته

۴

تا امر شه را متصل بنوشت طغرایش سجل

دانش روان فرهنگ دل بر نقش طغرا ریخته

۵

چون خامه راند بر ورق گیرد ز دانایان سبق

گوئی بر این نیلی طبق عقد ثریا ریخته

۶

دزدان ز بیمش هر کران پوشیده رخت مادران

وز داد او سوداگران در کوچه کالا ریخته

۷

در حضرتش بنهاده سر میران هند و کاشغر

خاک قدومش در بصر میر بخارا ریخته

۸

میری چنین بسیار دان با زیردستان مهربان

هنگام گفتار از زبان نقل مهنا ریخته

۹

مانند نخلی بارور بیخش کرم شاخش هنر

جای ثمر از این شجر لولوی لالا ریخته

۱۰

زین شاخ بارد روز و شب نعمت بمردم بی طلب

چونانکه بر مریم رطب از نخل خرما ریخته

۱۱

تا گل برافرازد علم تا جنبش آرد موج یم

تا ز ابر باران دمبدم در کوه و صحرا ریخته

۱۲

خصمش ذلیل و ناتوان در بند نکبت جاودان

چون طارمی کاجزای آن از باد نکبا ریخته

تصاویر و صوت

نظرات