
ادیب الممالک
شمارهٔ ۷۱ - این چند بیت از آخر یک قصیده بدست آمد
۱
نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو
سزای دست همایون شه بد آن گوهر
۲
ازین قبل ز پی بوسه بر لب تو نهاد
بلند دست خود آن شهریار نام آور
۳
شنیده ام که چو آن لعل گوهرآگین یافت
درون لجه دریای دست شاه گذر
۴
دو آبشار ز چشم تو اندران دریا
چو زنده رود روان شد همی ز لؤلؤتر
۵
وز التقای دو دریای موجزن مردم
زهر کرانه نمودند عاقلانه حذر
۶
یکی دو دست گهربار شهریار کریم
یکی دو لعل گهر بیز مرد دانشور
۷
کف ستوده والا مظفرالدین شاه
لب مفرح عبدالمجید دین پرور
۸
یکی چو بحری مواج از تلاطم جود
یکی محیطی زخار از میاء هنر
۹
تو ای بفضل و معارف درین جهان معروف
تو ای بدانش و فرهنگ در زمانه سمر
۱۰
جهان خدای چنانت بزرگ کرده که شاه
همی دعای تو گوید به وقت شام و سحر
۱۱
دعای شاه به جان تو مستجابستی
چنان که در حق امت دعای پیغمبر
نظرات