
ادیب الممالک
شمارهٔ ۱۰۱
۱
شب ولادت فیروز شه مظفر دین
چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین
۲
نشسته نیر دولت بصدر و گشته بپای
وزیر و عارض و سالار و حاجب و نوئین
۳
چنانکه در بر خورشید آسمان بینی
سهیل و مشتری و تیر و زهره و پروین
۴
دمید از دل گلهای آتشین آنشب
به چرخ تافته پیکان و آخته ژوبین
۵
همی تو گوئی کز آفتاب و زهره و ماه
رها شدند شهب هر دم از یسار و یمین
۶
کسیکه وارد آن بزم دلگشا گشتی
نشست کردی در روضه بهشت برین
۷
قطوف دانیه چیدی ز شاخه طوبی
می طهور گرفتی زدست حورالعین
۸
مراد خویش عیان سازم اندرین تشبیه
که خصم خیره نگوید مرا چنان و چنین
۹
قطوف دانیه شد میوه محبت شه
می طهور بود باده پرستش دین
۱۰
گرسنه ماند چشمی کزین نجوید کام
چو زهر باشد کامی کزان نشد شیرین
نظرات