
ادیب الممالک
شمارهٔ ۱۵
۱
تقدیم دوست کردم قرقاول محبت
کز وی شنید مغزم بوی گل محبت
۲
ای خرم آنزمانی کاندر حضور آن شه
جوشد صراحی دل از غلغل محبت
۳
پای نشاط کوبم اندر بساط رفعت
دست امید یازم در کاکل محبت
۴
دهقان خمیر ما را از گندمی سرشته است
کاندر بهشت روئید از سنبل محبت
۵
از رود غصه ما را نتوان عبور کردن
جز با سفینه عشق یا از پل محبت
۶
اندر مقام محمود مستانه شد امیری
در نغمه و ترنم چون بلبل محبت
نظرات