ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۳۷

۱

آمد ز سفر موکب والای ولیعهد

تابید چو مه طلعت زیبای ولیعهد

۲

شد صدرنشین شمس به بیت الشرف اندر

تا بوسه زند خاک کف پای ولیعهد

۳

تابید مه از اوج فلک تا همه بینند

گردون سپر افکنده به هیجای ولیعهد

۴

افتاد چو بر بام فلک سایه چترش

خورشید برآمد به تماشای ولیعهد

۵

از هم گسلد رشته هر جادو و نیرنگ

از تاب عصا و ید بیضای ولیعهد

۶

گر کار جهان ز آهن و رویست شود نرم

در پنجه و بازوی توانای ولیعهد

۷

پنهان نتوان داشت که هر راز پدید است

در آینه فکرت بینای ولیعهد

۸

زین پس بنماید بجهان کاری دشوار

کاسان شده هر مشکلی از رای ولیعهد

۹

هر کس سر و سودای بزرگی بسرآرد

ما را نبود جز سر و سودای ولیعهد

۱۰

خوشباش امیری که رساند ملک العرش

ترفیع صفای تو به امضای ولیعهد

تصاویر و صوت

نظرات