ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۴۳ - موشح بنام بدرالدوله سلطان بیگم

۱

بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود

دل رها از درد و تن دور از گرانجانی شود

۲

روزی آید کان پری با من نشیند روبرو

از وصالش مشگلم مایل به آسانی شود

۳

لعل شیرینش ببوسم چون شکر تا بامداد

دامنم از بوسه پر یاقوت رمانی شود

۴

وقت صحبت آنچنان مستش کنم کاندر نشاط

لاله اش همرنگ می از راح ریحانی شود

۵

هر کسی چیزی نثار دوست سازد لیک من

سر فشانم تا تنم بر دوست قربانی شود

۶

لاابالی وار در کویش زنم لبیک شوق

طوف در کاهش دلم را کعبه ثانی شود

۷

از خدا خواهم شبی آن ماه را گیرم ببر

نقد دیدارش مرا گنج سلیمانی شود

۸

بوسه از رویش ستانم چنگ در مویش زنم

یا بمیرم تا وجودم در رهش فانی شود

۹

گر ز هر مصرع بگیری حرف اول نام آن

ماه تابان آشکار از نور یزدانی شود

تصاویر و صوت

نظرات