ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۴۴

۱

از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد

بانگ انااللهی از آن ارض مقدس می‌رسد

۲

گرچه نیارد یاد من آن لعبت آزاد من

از دوریش فریاد من بر چرخ اطلس می‌رسد

۳

تا رفتم از آن گلستان کردم وداع دلستان

زخمم به دل نیشم به جان از خار و از خس می‌رسد

۴

در محبس هجرش منم کز اشک تر شد دامنم

از قسمت جان و تنم زندان و محبس می‌رسد

۵

پیک صبا در حضرتش بوسد زمین طاعتش

بر شاخ سرو قامتش کی دست هرکس می‌رسد

۶

ای دل مشو تلخ و تُرُش کز زانکه بنشینی خَمُش

بس میوه شیرین خوش ز آن نخل نورس می‌رسد

۷

مرهم ز بعد ریش شد نوش از پی هر نیش شد

چون درد و غم از پیش شد آسایش از پس می‌رسد

۸

در این سپهر چنبری او زهره شد من مشتری

چون پروز من و آن پری بر آل افطس می‌رسد

۹

بس کن امیری ماجرا با وی مکن چون و چرا

کالهام یزدانی ترا بر کلک اخرس می‌رسد

تصاویر و صوت

دیوان ادیب الممالک به کوشش وحید دستگردی - تصویر ۲۲۶

نظرات