
ادیب الممالک
شمارهٔ ۵۱
۱
تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد
فیروزیم از خاتمه کار فرستاد
۲
زین پس مه و خورشید بزنهار من آیند
کان شاه مرا خاتم زنهار فرستاد
۳
فیروزه کزان روشنی دیده پدیده است
یارم ز پی کوری اغیار فرستاد
۴
فیروزه فرستاد مرا دوست ندانم
یاقوتی از آن لعل گهربار فرستاد
۵
یا خاتم دولت را یزدان به من از غیب
اندر عوض بخشش کرار فرستاد
۶
یا طرفه نگینی است که از بهر سلیمان
با ملک جهان ایزد دادار فرستاد
۷
از لعل لبش کام نجویم که بیانش
در نامه مرا لؤلؤ شهوار فرستاد
۸
در نافه زلفش نزنم دست که فضلش
از خامه مرا نافه تاتار فرستاد
۹
نشناس حقوق کرم دوست امیری
کاین گوهرت از مخزن اسرار فرستاد
نظرات