
ادیب الممالک
شمارهٔ ۵۴ - ترجمه از عربی
۱
بار خدایا توئی که باطن اسرار
دانی در روز روشن و به شب تار
۲
خسته ز درک مشیتت همه افهام
خیره ز تحقیق حکمتت همه ابصار
۳
مردم بدبخت را قضای تو سازد
در همه گیتی نژند و خوار و نگونسار
۴
باز شود نیک بخت را ز قضایت
دولت دنیا قرین و بخت جوان یار
۵
یک قدم ای ناظر جریده درین ره
با من مسکین ز روی بینش بردار
۶
تا نگری هر دمی هزار شگفتی
بر رخ خاک از قضای ایزد دادار
۷
خیره ز اغلوطه های کیوان بینی
خاطر پژمرده اکارم و اخیار
۸
وه چه فرومایگان سفله که دیدیم
نزد لئیمان عزیز گشته ز دینار
۹
نیز بدیدیم مردم هنری را
بر در نامردمان ز بی درمی خوار
۱۰
یا رب ازین غم دلم فتاده چو یونس
در دل ماهی درون لجه رخسار
نظرات