
ادیب الممالک
شمارهٔ ۸۴
۱
نادیده چنان مست تمنای تو گشتم
کاول قدم از عمر گرانمایه گذشتم
۲
اندر طلب روی تو در دوزخ محنت
چون عابد گریان پی نادیده بهشتم
۳
حسن تو چنان کوس طرب کوفت در آفاق
کز بام درافتاد به غوقای تو طشتم
۴
خاک رهت از خون بصر گل کنم امروز
کز این گل پاکیزه سر شیشه سرشتم
۵
تا روز دیگر کز سر خاکم بدمد خشت
امروز خط دوست بود سبزه کشتم
۶
گیسوی خیالت بهوس بافتم ای وای
در گردنم افتاد همین دام که رشتم
۷
اندر سر کوی تو من ای قبله عشاق
آسوده ز فکر حرم و دیر و کنشتم
۸
پروانه صفت سوختم از آتش عشقت
بگذشت زسر آب وز پیمان نگذشتم
نظرات