ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۸۷

۱

گر صد هزار بار گدازی در آتشم

پاکیزه تر شوم که زر ناب بیغشم

۲

از باده امید تو مخمور و جرعه نوش

وز ساغر نوید تو سرمست و سرخوشم

۳

گلگون ز اشک و زرد ز غم نیلی از فراق

بنگر یکی بصفحه چهر منقشم

۴

گهچون دو چشم مست توبیمار و ناتوان

گاهی چو طره تو پریش و مشوشم

۵

قدم چو ابروی تو کمان شد ولی نماند

جز تیر آه و ناله خدنگی بترکشم

۶

جانا تو شاد و خوشدل و بیغم نشین که من

با انده تو شاد و بیاد تو دلخوشم

۷

رویم چو خامه تار و زبانم بریده باد

گر همچو خامه از خط حکم تو سرکشم

۸

سیر سپهر و همسری مهرم آرزوست

کی پای بند مهر غزالان مهوشم

۹

هرگز فرامشت نکنم از دعای خیر

یادت بخیر ای که نمودی فرامشم

۱۰

این می که ناچشیده مرا مست و خیره کرد

یارب چها رود گر از آن جرعه ای چشم

۱۱

گفتم شبی بگوش امیری حدیث خویش

گفتا بهوش باش که من نیز بیهشم

تصاویر و صوت

نظرات