ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۹۷

۱

ای پسر پادشاه کشور ایران

ای ز تو آباد خانه دل ویران

۲

معتقدم بر تو زانکه داده خدایت

فر جوانان قرین دانش پیران

۳

در کف رادت بود عنان حوادث

رام تر از خامه در بنان دبیران

۴

مروزرا راست بر تو حاجت اگرچه

حاجت شاهان همی بود بوزیران

۵

آگهی از حال جمله کشور و لشگر

گرچه ندانند حال گرسنه سیران

۶

ای ملک از بهر کردگار بشه گوی

شمه ای از حال بی کسان و فقیران

۷

حاکم هر خطه بندگان خدا را

می بفروشد چو بردگان و اسیران

۸

در دهن اژدها شدند رعیت

از ستم ظالمان و جور امیران

۹

گفته گرسیوز ارملک بنیوشد

یا ندهد گوش بر نصیحت پیران

۱۰

ملکش ویران شود رعیت مفلس

زر ز گدایان که جست و باج ز ویران

۱۱

در پس هر پرده صدهزار بود لعب

خیره بنظاره هر دو چشم سفیران

۱۲

باش هشیوار کار خویش درین ملک

هستند این ملک مبشران و نذیران

۱۳

تا که زمین یخ کند ز سردی کانون

تا که هوا تف دهد زحر حزیران

۱۴

بادا بر تو سلام بر تو انوشه

هر مهه از اورمزد تا بانیران

۱۵

لیک بجان عدو و دشمن جانت

چرخ فروزد ز برق حادثه نیران

تصاویر و صوت

نظرات