ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۱۰۱

۱

اگر از جفای محمدعلی شه

بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس

۲

شگفتی نباشد که در بوستانها

ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس

۳

حمای سلاطین و شیپور شب را

بهم برزند بوق تون تاب مفلس

۴

محمدعلی بوق و تیز است ازیرا

ز باد است ناطق بگند است مونس

۵

دلش پر ز نفخ امیربهادر

دمش گنده از بوی شیخ مدلس

۶

یکی از برون خلقتش را مشوه

یکی از درون خاطرش را موسوس

۷

منافق چو یربوع و فاسق چو فاره

کشنده چو بیش و مهوع چو کرمس

۸

شها گوئی ایزد بننهاده هرگز

نه اندر سرت هش نه اندر تنت حس

۹

که بر باد دادی سرائی که بودی

خداوند معمار و عدلش مهندس

۱۰

بنائی که ایزد بر آن گشته بانی

اساسی که پیغمبر آن را مؤسس

۱۱

شهنشاه باید بهر کار باشد

خردمند و کربز هشیوار و کیس

۱۲

تو بازیچه کودکانی وزودا

که خاکت بباد اندر آید چو تونس

۱۳

نیاموختی دین و دانش ازیرا

که دیوت ادیب است و غولت مدرس

۱۴

تو را با شهی کار نبود که هستی

بخرمن مترس و بخرگاه مترس

۱۵

چو مس را نتانی زر ناب کردن

خنک زی که کردی زر ناب را مس

تصاویر و صوت

نظرات