ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۱۳۰ - در ۱۲۳۴ خطاب به رضا قلی خان رفیع الملک

۱

رضا قلیخان ای خواجه ای که از سر صدق

فکنده امر تو چون بنده حلقه در گوشم

۲

هنوز می وزدم بوی مشک و گل به مشام

از آن شبی که چو جان بودی اندر آغوشم

۳

بغیر بندگی و مهر و صدق و یک رنگی

چه کرده ام که ز دل کرده ای فراموشم

۴

مرا به هیچ فروشی ولی خورم سوگند

که موئی از تو به تاج ملوک نفروشم

۵

مرا چو بربط خود دان کت آید اندر گوش

ترانه از زدن زخم و مالش گوشم

۶

اگر نه بربطم ای جان چرا ز زخم حبیب

ترانه خوانم و از کس ترانه ننیوشم

۷

اگر نه بربطم ای دل چرا به زانوی تو

سخن سرایم و دور از تو بر تو خاموشم

۸

اگر نه بربطم این تار زرد و موی سپید

ز چیست ریخته بر دامن از بنا گوشم

۹

جهانیان را رگ زیر پوست باشد و من

چو بربطم که به رگ پوست را همی پوشم

۱۰

چو بربطم که دلم آشنای زخم تو شد

چو بربطم که چو بنوازیم تو بخروشم

۱۱

تو روز و شب پی آزار من بکوش که من

پی رضای تو از جان و دل همی کوشم

۱۲

مخر فسانه این آسمان حیلت باز

ز راه حیله میفکن به خواب خرگوشم

تصاویر و صوت

نظرات