
ادیب الممالک
شمارهٔ ۱۵۸
۱
ایا نسیم صبا با وزیر داخله گوی
که ای فکنده به گیتی ز دانش آوازه
۲
از آن پس که پراکنده گشت دفتر ملک
ز فکر روشن پاک تو یافت شیرازه
۳
رهی به بارگهت قطعه ای فرستادم
که یافت روی عروس سخن،از آن غازه
۴
برای پاسخ آن قطعه دیرگاهی شد
که تو به غفلتی ای خواجه، من به خمیازه
۵
کنون به علت تأخیر آن جواب مرا
رسیده است به خاطر حکایتی تازه
۶
گمان مکن که رهی نیزه را نموده شلال
که سیم و زر برد از همتت به اندازه
۷
ولی ز لطف تو خواهم سوارکاری گشت
که رام باشد چون بر بلوچ جمازه
۸
دلت خزانه سر باد و سینه گنج گهر
تن عدوت بدار و سرش به دروازه
نظرات