
ادیب الممالک
شمارهٔ ۱۷۳
۱
گفتی ای دوست مرا با چه سمت می شمری
من چگویم که تو از حال دلم آگاهی
۲
کار من چاکری و کار تو فرماندهی است
سمت بنده غلامی سمت تو شاهی
۳
بنده چون گشتم هم تابعم و هم خاضع
شاه چون گشتی هم آمری و هم ناهی
۴
دستم از دامن الطاف تو کوته بادا
گر ز امر تو کنم یک سر مو کوتاهی
۵
جز غم عشق تو کار دگرم بدنامی است
جز سر کوی تو راه دگرم گمنامی است
۶
بولای تو ز اخلاص کنم جانبازی
به خیال تو ز اخلاص کنم همراهی
۷
با تو دلشاد چو در باغ بهاران بلبل
بی تو افسرده چو بر ریک بیابان ماهی
۸
هر کجا پای نهی سر نهم اندر قدمت
جان فشانم برهت ای صنم خرگاهی
۹
نشود یکسر مو کاسته از بندگیم
گر بیفزائی بر راتبه ام ورکاهی
۱۰
ای امیری اگر از حال تو غافل شده دوست
تو مکن غفلت و اهل می خواهی
نظرات