
ادیب الممالک
شمارهٔ ۱۸۶
۱
دادگر شاها پس از پنجاه سالی پادشاهی
از سریر خود چرا بی موجبی کردی جدائی
۲
شاه ما بودی نه بالله ماه ما بودی ازیرا
بی چراغت ملک ایران را نباشد روشنائی
۳
چند کرت گرد گیتی گشتی و باز آمدی خوش
این سفر شاها کجا رفتی که دیگر می نیائی
۴
می ندانم در کجا رفتی و چون آهنگ کردی
آنقدر دانم که اندر ظل عرش کبریائی
۵
سایه حق بودی و اندر جوارش جا گرفتی
زانکه دایم سایه را با ذات باشد آشنائی
۶
سالها خدمت به دین مصطفی کردی و اینک
در صف فردوس شادان از وجود مصطفائی
۷
شهد می دانستمت ای نعمت دنیا ولیکن
آزمودم دیدمت یکسر شرنگ جان گزائی
۸
ناصرالدین شه انارالله برهانه جهان را
کرد بدرود ای فلک با او نپائی با که پائی
۹
دانم ای گل از فروغ ماه نو با آب و رنگی
دانم ای بلبل بشکر شاه نودستان سرائی
۱۰
با همه پژمردگی ها کآمد از ایام بر تو
بار دیگر زین بهار ای باغ دولت با صفائی
نظرات