ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۲۳۹

۱

لاله رنگ رنگ ازو روید

بوستان بهار را ماند

۲

چشم شوخی گشوده بر رخ خلق

نرگس آبدار را ماند

۳

از تبسم همی شکر ریزد

لب لعل نگار را ماند

۴

جز بالماس سفته می نشود

لؤلؤ شاهوار را ماند

۵

اول و آخرش نمایان نیست

عرصه روزگار را ماند

۶

گرزها می زنند بر بسرش

خسته روزگار را ماند

۷

تیر رستم در او گرفته قرار

چشم اسفندیار را ماند

۸

جای پستان همی مکد انگشت

کودک شیرخوار را ماند

۹

محکش میزنند هر شب و روز

سیم کامل عیار را ماند

تصاویر و صوت

نظرات