ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۲۸

یکشنبه یازدهم ربیع الاول یکهزار و سیصد و هشت بود که کارگزاران حضرت مستطاب اقدس والا روحی فداه این چاکر خانزاد را در دربار آسمان مدار بخواستند تا شعرخوانی کنم سلطان علیخان که یکی از محترمین محارم خلوت و منشیان آستان اقدس آن حضرت است حاضر بود حضرت ولیعهدی روحی فداه بر سبیل مطایبه بیتی دو سه از چاکر خواستند که مشارالیه را هجا گویم و من چون اطاعت فرمان را ناگزیر بودم با اینکه هجو مردمان گفتن خاصه بزرگان را از قانون فضل و رویت خود دور میدانستم این قطعه را در همان ساعت بگفتم و همگان را باعث آفرین بر من گردید.

۲

مهین رتبه سلطان علی خان راد

که رخ سرخ بادا در این سبز کشت

۳

ندانم چرا روی و خویش بود

یکی همچو دوزخ یکی چون بهشت

۴

روانها بیاساید از خوی نیک

درونها بفرساید از روی زشت

۵

درونش دل مؤمنان در حرم

برونش رخ مشرکان در کنشت

۶

جمالش چو صحرا به هنگام دی

خصالش چو بستان به اردی بهشت

۷

تو گوئی مران مصحف پاک را

یکی کاتبی زشت خط بر نبشت

۸

و یا گنجی از گوهر شاهوار

نمودند بنهفته در خاک و خشت

۹

خداوند هرچ از جمالش بکاست

ببالای فضل و کمالش بهشت

۱۰

نه دولت ابا زحمت آید بکف؟

نه گل را کشاورز با خار کشت؟

۱۱

به نزدیک من زنگی نیک خوی

نکوتر ز حوری که با خوی زشت

تصاویر و صوت

نظرات