
ادیب الممالک
شمارهٔ ۹۸
۱
خسروا کرده فلک خوار و زبونم چندان
که برون آمدن از خانه ندانم هرگز
۲
خاک در دیده ام افشانده حوادث آنسان
که بجز اشک بصر زو نفشانم هرگز
۳
ور ازین سخت ترم چرخ گلو بفشارد
راز دل در بر دونان نتوانم هرگز
۴
جان دهم پیش تو کم خواجه والا گهری
غیری ار جان دهدم می نستانم هرگز
۵
تو خداوند و ولینعمت و مولای منی
غیر ذکر تو به لب قصه نرانم هرگز
۶
سالها زیر درخت کرمت زیسته ام
دامن فضل تو از کف نرهانم هرگز
۷
نوعروسی که درین حجله پی مدح تو رفت
پیش اغیار مر او را ننشانم هرگز
۸
شرح غم با تو کنم گوش دهی یا ندهی
جز تو با هیچکس این قصه نخوانم هرگز
نظرات