ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۱ - سرود ملی

۱

ز راه کرم ای نسیم سحرگه

سوی پارسا گرد بگذر از این ره

۲

به سیروس از ما بگوی کای شهنشه

چرا گشتی از حال این ملک غافل

۳

که گشته چنین خراب و تبه، فتاده ز غم

رعیت شده، بحال پریش و به روز سیه

ز برای خدا، ز طریق وفا، بنگر سوی ما

که جهان به ما، شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس

۵

تو بودی که لشگر به قفقاز راندی

و زانجا بشط العرب باز راندی

۶

ز ارمینیه سوی اهواز راندی

خراسان و ری و وصل کردی به موصل

۷

کنون چه شدت که بیخبری، به کشور

خود نمی گذری، به جانب ما نمی نگری

ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما

که جهان بما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس

۹

تو با فارس انبار کردی مدی را

گرفتی کریسوس شاه لدی را

۱۰

نمودی عیان فره ایزدی را

شکستی بهم سقف و دیوار بابل

۱۱

سپاه تو کرد، چو عزم سفر، به ساحل روم به دشت خزر

احاطه نمود ز بحر و ز بر

ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما

که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس

۱۳

دریغا که اقلیم سیروس و دارا

فتاده است در بحر غم آشکارا

۱۴

تو ای ناخدا همتی کن خدا را

مگر کشتی ما برد ره به ساحل

۱۵

رسد فرجی ز عالم غیب

چنانکه رسید بصهر شعیب

ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما

که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس

۱۷

چو ویرانه شد ملک کی، کشور جم

ز علم و هنر باید افراشت پرچم

۱۸

ز همت کمر ساخت از عدل خاتم

ز تقوی کلاه و ز دانش حمایل

ز ساقی علم شراب بنوش، بجهد تمام به علم بکوش، لوای هنر بگیر بدوش

ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما

که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس

تصاویر و صوت

نظرات