
امیر معزی
شمارهٔ ۳۶
۱
اگر یگانه شوی با تو دل یگانهکنم
زعشق و مهر دگر دلبرانکرانه کنم
۲
وگر جفا کنی و بگذری ز راه وفا
دو دیده تیر جفای تو را نشانه کنم
۳
رمیده کرد زمن گردش زمانه تو را
بدین سبب گله ازگردش زمانه کنم
۴
سیاه خال تو دانه است و تیره زلف تو دام
به دام بسته شوم گر طمع به دانه کنم
۵
به مجلسی که رفیقان نگاه دارندت
به چشم با تو سخن گویم و بهانه کنم
۶
چو ننگرند رفیقان نگه کنم سوی تو
چو بنگرند نگه سوی آستانهکنم
۷
اگر چو مرغ برآرم زآرزوی تو پر
همه به کوی سرای تو آشیانه کنم
تصاویر و صوت

نظرات