
امیر معزی
شمارهٔ ۳۷
۱
صنما ما ز ره دور و دراز آمدهایم
بهسر کوی تو با درد و نیاز آمدهایم
۲
گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم
مست و آشفته به نزدیک تو بازآمدهایم
۳
آمدستیم خریدار می و رود و سرود
نه فروشندهٔ تسبیح و نماز آمدهایم
۴
یک زمانگرمکن از مستی ما مجلس خویش
که ز مستی بر توگرم فراز آمدهایم
۵
گرچه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع
از پی سوزش و از بهرگداز آمدهایم
۶
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج
همچنان استکه با شادی و ناز آمدهایم
۷
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد
با سر زلف تو از جور به راز آمدهایم
۸
بینی آن زلف دراز تو که از راه دراز
ما به نظارهٔ آن زلف دراز آمدهایم
۹
بود یکچند نشیب طلبت در ره ما
از نشیب طلب اکنون به فراز آمدهایم
۱۰
توشه و ساز زدیدار تو خواهیم همی
گر به دیدار تو بیتوشه و ساز آمدهایم
تصاویر و صوت

نظرات