
امیر معزی
شمارهٔ ۴۴
۱
جانا جفا نکردم هرگز به جای تو
کارم به جان رسید زجور و جفای تو
۲
هرچند جز جفا نکنی تو به جای من
حقا که جز وفا نکنم من به جای تو
۳
دل بردهای اگر ببری جان روا بود
زیرا که جان نخواهم جز از برای تو
۴
ور صد هزار جان بود ای دوست مرمرا
من وقف کردهام به دعا و ثنای تو
۵
من بیرضای تو نکنم عیش در بهشت
حاشا که دوزخ است مرا بیرضای تو
۶
هر روز بر امید جمالت هزار بار
سجدهکنم به پیش سریر و سرای تو
تصاویر و صوت

نظرات