
امیر معزی
شمارهٔ ۵۱
۱
آن روی به نیکویی خورشید جهانستی
وان یار به زیبایی چون حور جنانستی
۲
خونخواره دو چشم او چون در نگرد شاید
گویی که دو جادو را آهنگ به جانستی
۳
گر راز دو زلفینش ایام بدانستی
شوریده شدی عالم خورشید نهان استی
۴
کافر بشدی مؤمن, مؤمن بشدی مرتد
گر راه وصال او بر خلق بیانستی
۵
ور قیصر رومی را زنار رفیقستی
راهش نشدی پنهان عیبش نه عیانستی
۶
ور نعرهٔ مستان را در هجر خطر بودی
دایم رقم دولت سروی و بنانستی
۷
گر زخم فراق او بر کوه گذر کردی
کُه را به جهان اندر چون موی میانستی
تصاویر و صوت

نظرات