
امیر معزی
شمارهٔ ۵۹
۱
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
۲
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
۳
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
آن غالیهدان است همانا نه دهانی
۴
وز لاغری ای بت که دهان داری گویم
آن سیمین کلک است همانا نه میانی
۵
نه نه که به آن سان که میان و دهن توست
من بندهام ازکلکی و از غالیه دانی
۶
باد آید و از حلقهٔ زلفین تو هر شب
بر لاله ستان تو کند مشک فشانی
۷
شادند همه شهر بهدیدار تو امروز
حقا که چنین است و در این نیست گمانی
تصاویر و صوت

نظرات